هرچند طرح شبهاتی مانند استناد به طلب مغفرت اهلبیت در مناجاتهای خود و یا آیه دوم سوره فتح برای نفی عصمت حضرات معصومین، بارها در مباحث کلامی شیعه پاسخ داده شده و طرح این شبهات در یک محفل دانشجویی، اعتبار چندانی از حیث علمی ندارد اما بهمنظور شبههزدایی، بخشهایی از پاسخهای قبلی آیتالله سبحانی درخصوص عصمت پیامبر(ص) را منتشر میکنیم:
هدف از طلب مغفرتها چیست؟
قرآن در مواردى به پیامبر دستور مىدهد که از خدا طلب مغفرت نماید، و در برخى از موارد کلمه «ذنب» را نیز بر آن اضافه مىکند مثلاً در سوره نساء آیه 106 مىفرماید:
«و استغفر الله ان الله کان غفوراً رحیماً: از خدا مغفرت بخواه، خدا بخشاینده و رحیم است».
و در سوره غافر آیه 55 مىفرماید: «استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشى والابکار: براى گناهت طلب مغفرت نما، و خدا را عصر گاهان و صبح گاهان باثناى او، تنزیه کن».
و در سوره محمد (ص) فرمان مىدهد که هم بر خود و هم افراد با ایمان طلب آمرزش کند آنجا که مىفرماید:
«فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات والله یعلم متقلبکم و مثویکم».
«بدان خدایى جز او نیست و بر گناهت و افراد با ایمان از مرد و زن طلب مغفرت بنما خدا از کارها و حرکات و سکنات شما آگاه است».
اکنون سؤال مىشود چگونه دستور طلب مغفرت با عصمت پیامبر اکرم وفق مىدهد؟
پاسخ: آگاهى از مفاد این آیات با شناخت مسؤولیتهاى پیامبران و این که شخصیتهاى بزرگ، مسؤؤلیتهاى خطیرترى دارند، و از این جهت چه بسا ممکن است عملى از نظر خرد، در محیطى جرم و گناه شمرده شود، در حالى که همان عمل نسبت به محیط دیگر داراى چنین حالتى نباشد، کاملا امکانپذیر است - و براى توضیح یادآور مىشویم:
دستورهاى الهى در واجبات و محرمات منحصر نمىشود، بلکه در کنار واجبات، مستحبات و در کنار محرمات،مکروهات نیز وجود دارد، واجب شرعى چیزى است که باید انجام شود و ترک آن موجب مؤاخذه و استحقاق عقاب دارد و حرام شرعى چیزى است که باید ترک شود وانجام آن موجب عذاب است.
اما مستحبات و مکروهات در عین اینکه ترک، انجام آن، کیفر و موأخذهاى همراه ندارد، ولى گاهى شرایط به گونهاى مىشود که عقل و خرد آن را فرض و لازم مىشمارد. البته این سخن نه به این معنى است که مستحب، واجب و یا مکروه، حرام شرعى مىگردند - زیرا حدود و احکام الهى هیچ گاه تغییر نمىپذیرند - بلکه هدف این است که عقل و خرد، با توجه به آن شرائط، انجام مندوب و ترک مکروه را لازم و ضرورى تلقى مىکند، و آن را در نزد خود یک نوع واجب قلمداد مىنماید و اگر شخصى در آن شرائط به نداى خرد گوش ندهد، در اصطلاح شرع«تارک اولى» و در نزد خرد، مذنب و گنهکار شمرده مىشود؛ درست است که انجام مستحبات و ترک مکروهات، مایه جمال و آرایش رفتار و کردار است، و مخالفت با آنها پى آمدى دربر ندارد، ولى گاهى خرد با توجه به یک رشته شرایط از قبیل علم و آگاهى بیشتر به مقام آمر و فرمانده، و داشتن مسؤلیتهاى خطیرتر، عمل به آنها را بسان عمل به فرائض و ترک محرمات، لازم مىشمارد و در صورت مخالفت، خود را ملزم به اظهار پوزش و طلب غفران مىداند.
براى روشن شدن این حقیقت (که چه بسا رفتارى در محیط و شرائطى خاص، کار خوب و یا لااقل بى عیب تلقى مىگردد ولى همان کار در شرائط دیگرى عیب و مذموم شمرده مىشود) دو مثال مىآوریم:
1- زندگى یک انسان بیابانى را در نظر بگیرید که از آداب معاشرت فقط یک سرى آداب بسیط و ضرورى را مىداند، چنین افرادى به حکم دور بودن از تمدن و سواد اعظم، از آداب و رسوم انسانى دور مىباشند و به خاطر همین دورى از تمدن نمىتوان انتظار داشت که آداب و رسوم انسانى را کاملاً رعایت کند در حالى که از یک انسان شهرنشین، و بزرگ شده در سواد اعظم انتظار دیگرى است اگر او در رفتار و کردار خود، ظرافتهاى اخلاقى را رعایت نکند، کاملاً توبیخ مىشود و مورد نکوهش قرار مىگیرد.
در میان شهرنشینان، انتظار از یک فرد درس خوانده و تحصیل کرده، غیر از انتظار از افرادى عادى و معمولى است همچنانکه انتظار از ساکنان بخشها و شهرها غیر از انتظار از ساکنان مراکز استانها است. بنابراین کارهایى که افراد عادى انجام مىدهند، اگر یک فرد فوق العاده آن را انجام داد، قبیح و زشت شمرده مىشود - ولذا - در محیطهاى نظامى، یک لحظه تأخیر، یک سخن خشن، یک حرکت نابجا، یک نگاه نامحسوس به چپ و راست، ذنب و گناه شمرده مىشود و انضباط نظامى ایجاب مىکند که فرد با تمام این ظرائف و دقائق آشنا گردد و به آنها عمل کند.
بنابراین هر چه مقام بزرگتر، و مسؤولیتها بیشتر باشد، تکالیف افزایش یافته و الزامات بیشتر مىشود.
2- حال عاشق دل بستهاى را در نظر بگیرید که با تمام ذرات وجود خود وابسته به معشوق است ولى غفلت او در مورد علاقه هر چه هم کم باشد - حتى اگر در آن لحظه به کارهاى ضرورى خود برسد - جرم و گناه شمرده مىشود، زیرا ارزش عشق، به استمرار توجه، بسستگى دارد و غفلت از او و توجه به غیر، از ارزش آن مىکاهد و اگر چنین کرد، براى جبران، باید راه توبه را در پیش گیرد.
بنابراین اشتغال به کارهاى ضرورى از خوردن و آشامیدن، هر چند، ذاتاً مطلوب و بدون اشکال است، ولى آنگاه که موجب انقطاع از معشوق و اشتغال به غیر او مىشود، در قاموس عشق ذنب و گناه است! و لذا افراد عاشق و یا مصیبت زده از اکل و شرب، اعراض نموده و به مقدار بس ضرورى که حافظ رمق آنان است اکتفا مىکنند.
با توجه به این مثالها مىتوان هدف از «استغفارها» را به دست آورد، و مصداق «ذنب» را که به معناى گناه است، تحدید کرد.
پیامبر گرامى به حکم آیات عصمت، از هر نوع مخالفت با قوانین الهى مصون و محفوظ مىباشد، و هرگز واجبى را ترک نمىکند و یا حرامى را مرتکب نمىشود ولى وظائف عرفانى و اخلاقى او در دو مطلب (عمل به واجبات و ترک محرمات) خلاصه نمىگردد و مقتضاى عرفان و معرفت او نسبت به مقام ربوبى ایجاب مىکند که در وجود او لحظهاى انقطاع رخ ندهد و شایستهتر را بر شایسته مقدم بدارد، و آداب و شؤون مقام ربوبى را به نحو اکمل رعایت کند، هرگاه او به مقتضاى عنصر بشرى در موردى موفق به رعایت این وظایف عرفانى نشد و شایسته را بر شایستهتر، مقدم داشت و لحظهاى به غیر مقام ربوبى پرداخت و در او نوعى انقطاع رخ داد، یک چنین اعمالى در این شرائط در منطق عرفان جرم و گناهى محسوب مىشود که استغفار و انابه لازم دارد، هر چند در منطق شرع و با توجه به موازین کتاب و سنت، جرم و گناه نیست.
هرگاه شأن نزول برخى از این آیات و یا قرائنى که در اطراف آنها وجود دارد، مورد دقت قرار گیرد، روشن مىگردد که استغفار به خاطر یکى از این امور بوده که عرفان و معرفت فوقالعاده نبوى ایجاب مىکرد که او کار را به صورت دیگرى انجام دهد. این همان است که در اصطلاح مفسران به آن «ترک اولى»مىگویند.
اگر پیامبر گرامى در این آیات، به طلب مغفرت مأمور گردید، و یا پیامبران دیگر شخصا به طلب مغفرت برخاسته و نوح و ابراهیم و موسى همگى گویندگان کلمه «اغفر» شدند همگى به همین معنى هستند مثلاً:
حضرت نوح مىگوید: «رب اغفرلى ولوالدى و لمن دخل بیتى مؤمنا» (نوح /28): پرورگارا من و والدینم و آن کسى را که وارد خانهام مىشود بیامرز».
حضرت ابراهیم مىگوید: «ربنا اغفرلی ولوالدى و للمؤمنین یوم یقوم الحساب» (ابراهیم /41):
بارالها! من و والدینم و مومنان را، روزى که حساب برپا مىشود، بیامرز».
حضرت موسى مىگوید: «خدایا من و برادرم را ببخش و ما را در رحمت خود وارد ساز».
پیامبر گرامى مىفرماید: «سمعنا و اطعنا غفرا نک ربنا و الیک المصیر: شنیدم و اطاعت نمودم، خدایا خواهان مغفرت تو هستیم و به سوى توست بازگشت».
تمام این مغفرتها، ناظر به جهتى است که بیان گردید، و هر انسانى هر چه هم از نظر کار و کوشش و سعى و تلاش براى کسب رضایت خدا در درجه استوار و بس ستودهاى باشد وقتى عمل و کار خود را با آن مقام مىسنجد، کار خود را شایسته مقام ربوبى ندنسته و به قصور خود اعتراف مىنماید و پیوسته مىگوید: «ما عبدناک حق معرفتک».
مسلم در صحیح خود از فردى به نام مزنى نقل مىکند که پیامبر (ص) فرمود: «انه لیغان على قلبى و انى لاستغفرالله فى الیوم ماة مرة 2 پردههایى بر قلب من هجوم مىآورد، و من هر روز صد مرتبه استغفار مىکنم».
مفسران حدیث در توضیح آن لطائفى را یاد کردهاند که به حق ظریف و زیبا است.
باز پیامبر طبق نقل مسلم در صحیح خود فرمود: «یا ایها الناس توبوا الى الله فانى اتوب الى الله ماة مرة» اى مردم به سوى خدا باز گردید، و من هر روز صد مرتبه توبه مىکنم».
ما در گذشته در کتاب پرسشها و پاسخها این مطلب را به نوعى مطرح کرده و از آن پاسخ دادهایم براى تکمیل مطلب آن را به گونهاى در این جا مىآوریم.
آیا استغفار با معصوم بودن منافات دارد؟ با اینکه مىدانیم پیامبر و امامان (ع) معصوم از گناه هستند و هیچ گاه از آنها گناه صادر نمىشود، در عین حال در برخى از دعاهایى که از آن بزرگواران رسیده است، دیده مىشود که آنان در ظاهر اقرار به گناه خود کرده و از پیشگاه پروردگار، خواستار آمرزش گناهان خویش شدهاند.
مثلاً در دعاى معروف «کمیل» على (ع) به پیشگاه خدا عرض مىکند:
«اللهم اغفرلى الذنوب التى تهتک العصم.... اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس الدعاء... اللهم اغفرلى کل ذنب ادنبته و کل خطیئة اخطاتها».
«بار خدایا آن گناهان مرا که رابطهام را از تو قطع مىکند ببخش بارالها هرگناه و خطائى که از من سر زده همه را بیامرز!...»ادامه مطلب...