سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیاست

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ...

سیاست ,     نظر

حتما در خبرها شنیدید که از این پس سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلا‌می ایران اجرای بندهای یک و 3 ترتیبات فرعی موافقتنامه پادمان خود با آژانس بین المللی انرژی اتمی را که در راستای همکاری بیشتر با آژانس در تاریخ 7/12/81 پذیرفته بود, تا زمان بازگشت پرونده ایران از شورای امنیت به آژانس و عادی شدن آن متوقف می‌کند.
شاید دوست داشته باشید بدانید این بندها چه میگفتند : با اجرای بند یک و 3 ترتیبات فرعی پادمان , جمهوری اسلامی ایران را موظف می‌کرد قبل از برنامه ریزی و تصمیم گیری‌جهت ایجاد هر نوع تاسیسات و اجرای برنامه های مرتبط با موضوع هسته ای جزئیات آن را به آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام کند. در حالی که براساس موافقتنامه منع گسترش سلاحهای هسته ای ان پی تی , کشورهای عضو این معاهده موظف به اعلام برنامه های هسته‌ای خود تنها 6 ماه قبل از آغاز بهره‌برداری از آن بودند و ما پادمان را علاوه بر قرارداد ان پی تی در سال 1381 پذیرفتیم تا به غربی ها و امریکا اطمینان بدهیم که ما نمیخواهیم مشکلی برایشان درست کنیم .
فکر نمیکنید یه کم مرعوبانه عمل کردیم ؟ و اگر در آن زمان محکم تر برخورد میکردیم کار به اینجاها نمیکشید که بیایند در یک اقدام غیر قانونی قطعنامه ای را تصویب کنند که تحریم فروش تسلیحات از سوی ایران را دربر می گیرد و از کشورهای دیگر می خواهد که داوطلبانه، روابط تجاری و مالی خود را با ایران قطع کنند. همچنین ۲۸ شخص حقیقی و حقوقی با تحریم و محدودیت سفر و مسدود شدن دارایی بانکی و مالی مواجه می شوند.
و این شرکت ها و اشخاص اینها هستند :
- گروه صنعتی متالورژی و مهمات تحت کنترل سازمان صنایع دفاعی ایران (آمیگ) که در برنامه سانتریفوژ ایران نقش داشته است.
- مرکز تولید و تحقیق سوخت هسته‌ای اصفهان و مرکز فناوری هسته‌ای اصفهان که بخشی از سازمان انرژی اتمی ایران است و در فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی شرکت دارد.
- شرکت کاوشیار، یکی از شرکت‌های پیشرو سازمان انرژی اتمی ایران که گفته می‌شود خواستار خرید فایبرگلاس، کوره‌های اتاق خلاء و تجهیزات آزمایشگاهی برای برنامه هسته‌ای ایران شده است.
- صنایع شیمیایی پارچین، شعبه‌ای از سازمان صنایع دفاعی که مهمات و مواد منفجره را علاوه بر باروت خرج پرتاب جامد برای موشک‌های و راکت‌ها تولید می‌کند.
- مرکز تحقیقات هسته‌ای کرج که جزئی از بخش تحقیقات سازمان انرژی اتمی است.
- شرکت انرژی نوین که در داخل سازمان انرژی اتمی ایران فعالیت دارد و پول‌هایی را از طرف این سازمان یا نهادهای مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران منتقل کرده است.
- گروه صنعتی موشک کروز که مسئول تولید و توسعه موشک‌های کروز است.
- بانک سپه و بانک بین‌المللی سپه که گفته می‌شود حمایت مالی از سازمان صنایع هوایی و زیرمجموعه‌های آن را به عهده دارد.
- گروه صنعتی صنام، یکی از زیرمجموعه‌های سازمان صنایع هوایی که تجهیزاتی را برای برنامه موشکی ایران خریداری کرده است.

نهادهای وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران:
- صنایع هوانوردی قدس که چترهای نجات، گلایدر و پاراموتور تولید می‌کند.
- شرکت خدمات هوایی پارس که دارای هواپیماهای متعدد مورد استفاده از سوی نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
- صنایع هوایی شوآ که لامپ‌های کوچک تولید می‌کند.

برخی افراد مرتبط با فعالیت‌های هسته ای یا موشک بالستیک ایران:
- محسن فخری‌زاده مهابادی، یکی از دانشمندان ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح ایران و مقام سابق مرکز تحقیقات فیزیک.
- فریدون عباسی-دوانی، دانشمند ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح ایران مرتبط با موسسه فیزیک کاربردی که با فخری‌زاده همکاری نزدیکی داشته است.
- محسن حجتی، رئیس گروه صنعتی فجر که در حال حاضر به دلیل نقش داشتن در برنامه موشک بالستیک تحت تحریم مالی و مسافرتی قرار دارد.
- مهرداد کتابچی، رئیس گروه صنعتی شهید باقری که در حال حاضر به دلیل نقش داشتن در برنامه موشک بالستیک تحت تحریم‌ قرار دارد.
- ناصر مالکی، رئیس گروه صنعتی شهید همت که یکی از مقامات ارشد وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح است و بر برنامه موشک بالستیک شهاب 3 نظارت دارد.
- احمد درخشنده، رئیس بانک سپه.

افراد مهم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی:
- مرتضی رضایی ، معاون فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
- علی احمدیان، رئیس ستاد مشترک.
- مرتضی صفاری، فرمانده نیروی دریایی.
- محمد حجازی، فرمانده نیروی مقاومت بسیج.
- قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس.
- باقر ذوالقدر، معاون امور امنیتی وزارت کشور و یک مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

و در پایان بگویم : ما زنده به آنیم که آرام نگیریم - موجیم که آسودگی ما عدم ماست
میخواهند توپچی را از ترقه بترسانند !! اما غافلند که ایرانی مسلمان استوار تر و پاینده تر از این حرفهاست . ما پیروان محمد مصطفی (ع) هستیم که سه سال در تحریم کامل (شعب ابیطالب) بسر برد و حقانیت خود را اثبات کرد . ما بیست و اندی سال است از سوی امریکا در تحریم هستیم و این تحریم به نفع ما تمام شده است . یادش بخیر مهندس چمران تعریف میکرد زمانی که امریکا ما را تحریم کرد به دکتر مصطفی چمران گفتم : مصطفی شنیدی امریکا ما را تحریم کرده است ؟ و ایشان گفته بود : الحمدالله رب العالمین مهندس چمران تعجب کرده و علت را پرسیده بود و دکتر چمران گفته بود مطمئن باش این تحریم باعث پیشرفت ما خواهد شد ...


درسهایی از فرار شهرام جزایری

سیاست ,     نظر

الحمدالله در آخرین ساعات سال 1385 اعلام شد که شهرام جزایری دستگیر شده است و بلافاصله برای تائید، هم عکس و هم تصویر ورود نامبرده در سیمای جمهوری اسلامی ایران به نمایش در آمد . این وسط بعضی ها ناراحت شدند و رو سیاه ! اونهم کسانی بودند که شهرام را فراری دادند و ننگ دنیا و آخرت را برای خودشون تثبیت کردند . دستگیری جزایری و انتقال وی به ایران و زندان اوین نشان از اقتدار و صلابت فرزندان رشید اداره اطلاعات ایران که بحق جزو یکی از قوی ترین سرویس های امنیتی دنیا به شمار میروند ، بود . حتما میدانید دانه درشت های زیادی در ایران از شهرام هدیه (بخونید رشوه ) گرفتند و بعد هم با خیال راحت گفتند بقیه گرفتند ! ما هم برای انجام کار خیر گرفتیم!! ...
نمیدونم چرا این باعث و بانی ها خیر دور و بر ما پرسه نمیزنند؟؟ 
و اما حرف حساب :
از این فرار باید درس هایی گرفت :
درسهایی که برای مسئولین نظام و آنها که واقعا دلشون برای مملکت میسوزد روشن ساز و روشنگر
است و باید برای آن چاره ای اندیشیده شود :
فساد در برخی قضات و مسئولین قضایی و شاید انتظامی بسیار خطرناک است . چرا؟
چون هرچه بگندد نمکش میزنند وای بروزی که بگندد نمک !
حتما باید برای چنین مسئولین و قضات اشد مجازات در نظر گرفته شود تا برای دیگران درس عبرت شود.
نمایندگان مجلس باید در قبال این موضوع یعنی فرار شهرام جزایری  موضعی سخت تر میگرفتند . تحرک و موضع گیری مجلس درباره فرار شهرام جزایری از آن جهت مهم بود که بسیاری از روابط فساد آلود این فرد در قوه مقننه (پرداخت مبالغی به رییس مجلس ششم، میهمان کردن کمیسیون اقتصادی مجلس ششم به دبی و  ...) شکل گرفته بود.
مجلس هفتم که شعار مبارزه با فساد می دهد چرا خلاء های قانونی برای خشکاندن ریشه های فساد را پر نکرده است؟!


قضاوت

  
   قاضی حسین زاده که از طرف الیاس محمودی، رییس مجتمع ویژه مبارزه با مفاسد

   اقتصادی به عنوان امین اموال شهرام جزایری 
منصوب شده بــود، از نزدیکان الیاس

   محمودی بــــوده و از طرف شهرام جزایری به سمت رییس هیــات مدیره تعدادی از
 
   شرکتهای وی منصوب شده بود. درروزهای اخیر خبر فعــــــالیت شرکتهای شهرام
 
   جزایری عرب با وجود حضور وی در زندان تـایید و منتشرشده بود.

   در گزارش هیات ویژه 3 نفره رییس قوه قضاییه آمده است :
   
   سه شنبه اول اسفند ماه پس از اینکه شهرام جزایری به بهانه دوش گــــرفتن درخانه
  
   شخصی اش از ماموران جدا می شود و بـازنمی گردد، مسوولان مرتبط با پــرونده

   وی به تصوراینکه وی باز خواهد گشت، از اعلام ماجــرا خودداری میکنند و رییس

   زندان اوین نیز کارت ورود شهرام جـزایری در روز سه شنبه را امضا می کند اما

   با گذشت 30 ساعت از باز نگشتن وی ، ماجـــرا افشـــا می شود و به ایــــن ترتیب

   جزایری 30 ســـاعت برای تمهید فرار و یا اختفـــا فرصت داشته است.
  
   جالبه نه؟ 
  
   چند وقت پیش دررسانه ها دیدم 600 قاضی بدلایل مختلف از کار منفصل شده اند!!

   بکجا میرویم ؟ 600 قاضی !!!!
  
   اینها کسانی هستند که جرمشون ثابت شده و تخلف داشته اند ...
  
   یه حکایت بگم و عبرتی بشود  :
  
   قاضی به قضا نشاندند او به جای آن که شادی کند می گریست 

   کسی از او 
پرسید : سبب گریه چیست؟ 
  
   گفت : آه چگونه بی دلی جاهل میان دو عالم حکم کند؟ آن دو دشـــــمن ، خود از واقعــــه

   آگاهند و قاضی مسکین بی خبر، چگونه بی خبر در مـــــال و جــــان مردم رود و حکم کند.
  
   گفت : دشمن بودن ایشان سببی و علتی دارد اما تو بی طرفی چون شـــمع به اطراف نور

   میبخشی و چون تو نظر خاصی دراین میانه نداری رای تــو را بـر چشم می نهند و اطاعت

   میکنند . آن دو عالم را غرض و هدفشان کور کرده و تو تا آن زمان که رشـوه نگرفته ای

   بینایی و آنگاه که طمع کردی زیان خواهی دید و بنده خواهی شد و رای تو در میان مــردم

   قابل احترام نخواهد بود .

   
  


چند نکته مهم !!!

سیاست ,     نظر

                   پـیـامـبـر خـدا (ص ) میفرمایند :
             خداى تبارک و تعالى به دنیا وحى فرمود :
          در خدمت آن کس باش که مرا خدمت مى کند
            و آن را که در خدمت توست به رنج در فکن .
    
_________________________

    عمر و وقت مان بسرعت میگذرد و میرود و هرگز باز بدست نیاید . خیلی چیزها 
    در جهان وجود دارند که در ظاهر ارزشمندند و ثروت به شمار آیند اما میتوان آنها
    را از دست داد و دوباره بدست آورد اما وقت و عمر چون از دست رفت دگر بازنیاید
    تمام ثروت های عالم را بدهید نمیتوانیم یک لحظه زمان را به عقب برگردانیم ...
    اما ....
    اما هرکجا و هر زمان که هستیم و هستید یک نکته یادمون نره  الان حسرت وقت
    و عمر گذشته را میخوریم ! ده سال دیگه حسرت الان را خواهیم خورد !!
    از قدیم گفته اند ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است ...
    یا علی بگوئیم و بجای حسرت بر گذشته بفکر جبران مافات و استفاده بهینه از
    وقت و عمرمان باشیم . هیچ وقت دیر نیست اگر بخواهیم جبران کنیم و همیشه
    دیر شده است اگر بفکر جبران نباشیم .
    __________________________
    یه حکایت هم بگم بد نیست :
    عارفی از زاهد سالخورده ای پرسید :
    تو مسن و سالخورده تر هستی یا ریش تو ؟
    گفت : من پیش از او زائـــیده شده ام و جهـــــــــان را به بی ریشی بس دیده ام.
    عارف گفت : ریش تو با آن که از تو کم سن وسال تر است از سیاهی به سپیدی
    گشته اما خوی زشت تو نیکو و پسندیده نگردیده است!
    تو بدان رنگ هستی که از اول بـــــدان زائـــیده شدی و حتی یک قدم پیشتر از آن
    ننهاده ای ....
    __________________________
    این شعر مولانا هم خیلی زیباست... 
    آی اونهایی که فکر میکنید خدا رهایتان کرده یا جوابتون را نمیده! بخونید :

    آن یکی الله میگفتی شبی                         تا که شیرین میشد از ذکرش لبی
    گفت شیطان آخر ای بسیارگو                      ایــــن همــــه الله را لبیــــــــــک کو
    می نیاید یک جواب از پیش تخت                  چند الله میــــــــزنی با روی سخت
    او شکسته دل شد و بنهاد سر                    دیــــد در خـــواب او خضر را در خُضر
    گفت هین از ذکر چون وامانده ای                 چون پشیمانی از آن کش خوانده ای
    گفت لبیکم نمی آید جواب                          زان همی تــــرسم که باشم رد باب
    گفت خضرش که خدا گفت این به من            که بــــــرو با او بگــــــــــو ای ممتحن
    گفت آن الله تو لبیک ماست                         و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
    حیله ها و چاره جویی های تو                     جذب ما بـــــــود و گشاد این پای تو
    ترس و عشق تو کمند لطف ماست              زیر هر یـــــــارب تــــــــو لبیک هاست
   


لقمه حرام - پست مدرنیسم

سیاست ,     نظر

      چون عادت کردید حتما براتون داستان بگم اول یه حکایت بگم که بدونیــــــد
      چرا بعضی ها با این که اهل دین و دیانت هستند ناغافل گول دنیا و مطامع
      آن را میخورند و از سریر به حضیض می افتند . 
      پیامبر اکرم (ص) که جانم فدایش باد میفرمایند : ‏
      کسی که لقمه ی حرامی بخورد ‍، تا چهل شب نمازش قبول نمی شود و
      تا چهل روز ، دعایش مستجاب نمی گردد .
سفینه البحار، شیخ عباس قمی
      اینجا را داشته باشید تا حکایت ((اثر لقمه ی حرام )) را بگم :
      شریک بن عبدالله بن سنان  قاضی و کارگزار مهدی خلیفه ی عباسی بود.
      ((شریک)) قبل از پذیرفتن منصب قضاوت ، به دربار خلیفه احضــــــــار شد .
      خلیفه او را خطاب کرده گفت :
      یا شریک ! یکی از این سه امر را باید اختیار کنی :
      یا منصب قضاوت را قبول کنی
      یا اولاد مرا تعلیم دهی و حدیث بیاموزی
      یا آن که یک مرتبه ، از غذای من بخوری
      شریک از پذیرفتن هر یک از این سه امر ابا داشت . لکن چون چـــــاره ندید 
      تاملی نموده و گفت : خوردن طعام آسانتر است بر من ، از آن دو امـــــــر .
      پس خلیفه امر کرد طباخ را که چند نوع طعام از مغز استــــــخوان و شکر و
      عسل تهیه کند و ...
      چون طعام آوردند ، شریک به مقدار کافی میل کرد و چون از خوردن فـــارغ
      گشت سر آشپز سر در گوش خلیفه کرد و گفت :
      بعد از این طعام ، شریک رستگار نخواهد شد هرگز !
      پس از آن شریک همنشین عباسیان شد ، تعلیم اولاد ایشان را عهـده دار
      گردید و نیز منصب قضاوت ایشان را هم پذیرفت !!
                                                             مروج الذهب - علی بن حسین مسعودی
         ---------------------------------------------------------------------------------------------
         ---------------------------------------------------------------------------------------------

    مطلب بعدی درباره پست مدرنیسم است . بعضی دوستان گله کردند
    چرا از سیاست و مقوله های آن نمینویسی! بابا این داستان ها خودش
    کلی سیاست توش نهفته اما برای اینکه دل شما را هم بدست بیارم !!
    بخونید :
    پست مدرنیسم ‍، مجموعه ای از تفکرات و نظریه ها در زمینه هــــای علم و
    معـــــرفت سیاست و هنر و ادیبات و ... و سرانجــــام معمـــــاری است که
    شاید با تســــــامح بتوان وجه مشترک همگی آنهــــــا را در نقد مدرنیسم و
    به چالـش خــــواندن مـــــواضع کلیدی و اســاسی مــــــدرنیسم دانست.در 
    میـــــــــان این مجموعه از تفکـــــــرات و نظـــریه هــــا یکدستی و هماهنگی
    ایجابی و اثباتی وجود ندارد ، بلکه بیشتر به چـــالش کشیدن مدرنیته است
    که آنها را زیر عنوان پست مدرن گــــــرد مــــی آورد ، پیشـــــوند پست را به
    ((بعد ، مابعد ، فرا و پسا )) و نظایر آن تــــرجمه کرده اند که همگی حکایت
    از نــــوعی گذشتن و عبور از یک مرحـــله به مرحـــــله ی دیگر می دهد . به
    تعبیری ، از مدرنیسـم به پسا - بعد مدرنیسم . اما اینکه آیا واقعا چنین تحول
    و عبوری صورت گرفته ، میان آراء و نظریه ها وحدتی وجود ندارد . منتقـــــدان
    پست مدرن،اصولا منکر چنین گذری هستندو اندیشه های پست مدرنیستی
    را در ادامه یا در بیشترین حالت ، ادامه ی منتقدانه مدرنیسم ارزیابی میکنند.
    برخی محتاطانه و با نـوعی همدلی آن را در حال گذر از مدرن به پست مدرن
    اشاره میکنند و سرانجام ، سرسخت ترین مدافعان پست مدرن تاکید دارند
    که دیگر مدرنیته و پایه های محـــــوری آن را بـــاید متعلق به گذشته ای که
    شتابان از ما دور میشود و فاصله می گــیرد دانست . در مورد اینکه چگونه
    پست مدرنیسم ،مدرنیته را به چالش طلبیده است ، بـاید گفت درک پست
    مدرنیسم بدون درک مــــــدرنیته و یا دست کم درکی که پست مدرنهـــا از
    مدرنیته دارند امکان پذیر نیست. طبعا در اینجا امکان بحث گسترده در مورد
    مدرنیته یــا آن گونه که دعوی آموزه ای پیدا می کند، یعنی مدرنیسم وجود
    ندارد و برای درک بیشـتر وبهتر این مقوله باید به کتابهای مدرنیسم و پست
    مدرنیسم مراجعه نمود.

 


عبرت

   
    ________________________________________
    ________________________________________
                                           عبرت
    ________________________________________
    ________________________________________

    ((مروان بن محمد بن مروان بن حکم)) آخرین خلیفه ی بنی امیه بـود
    که به دست عباسیان در سال 132 هجری کشته شد . او نیز هماننـد
    اجــدادش بسی ظلم کرد . یکی از ظلمهــــایش این بود که زبان یکی
    از غلامانش را برید و دور انداخت ، گربه ای آمد و زبان را خورد !
    از قضا وقتی که مروان را کشتند ، سرش را از بدن جدا کردند و زبانش
    را بریدند و دور انداختند . همان گربه آمد و زبان او را خورد !!
    آری امام موسی کاظم که سلام خدا بر او باد میفرماید :
    چیزی را دیده ات نمی بیند مگر آن که در آن برای تو موعظه و عبرت
    است. (بحارالانوار، ج 71)
    و چه کم اند عبرت گیرنندگان و چه بسیارند عبرت نگیران !
    کاش میدانستیم و میدانستند ظلم و ستم پایدار نیست ، پایدار که
    نیست هیچ . همان بلا و ستم بازخوردی دارد که نه تنها در جهان
    باقی که در جهان فانی نیز دامنگیر انسان میشود . مخصوصا آنهایی
    که در مسند یا صاحب قدرتی هستند ...
    میگویند مردی با همسر خود نشسته بود و مرغ بریان میخوردند.
    درویشی بر در خانه ایشان درخواست غذا کرد . مرد توجهی نکرد و 
    همچنان طعام خورد و درویش محروم شد.
    مدتی بعد محنت و فقر روی به وی آورد ، بطوری که همسرش از وی
    طلب جدایی کرد و شوهر دیگری اختیار نمود.
    روزی همین زن با شوهر دوم خویش نشسته بود و نان و مرغ بریان
    میخوردند که درویشی آمد و طعام خواست . شوهر گفت : از مرغ و
    نان به او بده .
    زن مرغ و نان به درویش داد و چون باز آمد گریست!
    شوهر دلیل گریه ی او پرسید . زن گفت : قصه ای غریب مشاهده
    کردم . گفت : چه بود ؟ زن گفت : این درویش ، شوهر اول من بود
    که در چنین وضعی ، درویشی را از طعام محروم کرد.
    شوهر دوم نیز بگریست و گفت : عجب تر آنکه درویش اول من بودم!
    و یقین است که شوی اول تو به واسطه ی بخیلی خودش چنین
    منقلب گشته است .

            فاعتبروا یا اولی الابصار


جانبازی در راه عشق

           عاشقی نزد معشوق خود از خدمت و تلاش خـود در راه
           وصل او سخن میگفت که : برای تو چنین و چنان کردم
           در این راه تیر و سنان بسیار خوردم، مـال و زور و نام
           خویش بـــاختم و ناکــامی فراوان چشیدم، او بر درستی
           گفتارش گواهان ارائه میکرد.
           عاشق را آتش هـــــا در دل بود اما نمی دانست چیست؟
           و چه گونه در دل معشوق راه یابد.
           معشوق بدو گفت : ایـــن هــــا که گفتی همه را انجـــام
           داده ای اما گوش خود باز کن و مطلب دیگر دریاب.
           آن چه اصــل اصل عشق است نکرده ای و این هـــا که
           کرده ای همه فرع است .
           عاشق گفت : آن اصل را بنما که چیست؟
           معشوق گفت : در راه عشق جـــــان دادن ! اگر تو یـار
           جانباز می باشی اینک بمیر!
           عــــاشق در آن دم دراز شده جـــان داد، و همـچون گل
           خندان و شادان سرخویش در راه عشق خود فداکرد.
           ----------------------------------------------------
           کربلا هم عاشق زیاد داشت ... 
           عاشقان ابا عبدالله الحسین علیه السلام...
           الان هم ما دم از عشق حسین میزنیم یعنی می توانیم با
           اشاره مولا سر به زمین بذاریم و بریم؟؟!!
           کی میتونه؟ 
 
       بشنو از خون چون حکایت میکند                 
                                                           از میان کربلا او هم شکایت میکند
        خون بگوید کربلا یعنی که یک دشت بلا        
                                                   خون بگوید کوفیان قومی زبون و بی وفا
        خون بگوید تشنگی بر کام زیبای علی          
                                                     خون بگوید عاشقی بر دست سقای ولی
        خون بگوید دیدنی الا جمیل زینبی               
                                                        خون بگوید غارتی از اهل بیت نبوی
        خون بگوید نینوا آتش زدن در خیمه ها          
                                                           خون بگوید ربنا لعنت نما بر اشقیا
        خون بگوید از وفا هفتاد و دو مرد وغا         
                                                           خون بگوید لیتنا کنا معک آمال ما
        خون بگوید العطش آتش زده در سینه ها        
                                                      خون بگوید العجل یا صاحب دلهای ما
                                                                                                 
                                                                                     (( علی))


اذان گوی زشت آواز

        _________________________________
        _________________________________

        می گویند در زمانی دور شـــایدم نزدیک ! اذان گـــویی بود
        که آوازی بس زشت داشت . او هر شب بـا داد و بیـــدادی
        که میکرد خواب خوش را بــر مردم حرام می کرد و خلق از 
        صدایش درعذاب بـــودند . کودکــــان از صدای او ترســان
        می شدند و مرد و زن از آوازش در عذاب بودند . یه روز 
        مردم شهر جمع شدند و تصمیم گرفتند برای کم کردن شـــر 
        ایــن خــــوش صدا!! چــــــند کیسه سکه و طلا به او بدهند
        و او را از این شهر راهی کنند ...
        مرد اذان گـــوی هم خوشحال شد . کیسه هــــــا را گرفت و 
        با کاروانی که از شهر می گذشت و عزم حــج داشت راهی 
        خانه خدا شد . 
        شبی در یک شهر که اهالــــی آن اکثـرا کافر بودند اطـــراق
        کردند . موذن عـــاشق آواز خویش قصد اذان گفتن کرد ...
        کاروانیــــان از فتنه کافــران ترسیدند و او را از این کـــار 
        بازداشتند اما صحبت و نصیحت کارساز نشد و مـوذن اذان
        گفت ...
        دیری نگذشت که کافری با هدایـــای بسیــــار به نزد اهــل 
        کاروان آمد و اظهار خوشحالی و شادمانی ازاین اذان نمود ! 
        اهل کاروان متعجب علت را پرسیدند . مرد کـــافر گفت :
        دختری دارم که مدتهاست آرزوی ازدواج با مــــردی مومن 
        دارد و ما هر کاری کردیم نتوانستیم او را از این کــــار منع
        کنیم . و من دائم از ایـــــن فـــــکر می سوختم و چـــاره ای 
        نداشتم. تــا اینکه صدای زشت ایـــــن مـــرد در معبد و کوه 
        پیچید ... دخترم با شنیدن صدای اذان سوال کرد :
        این آوای مکروه و جانخراش چیست ؟ که در تمــام عـــمرم
        چنین آوازی نشنیده ام  و چــــــون از خواهرش شنـــید که 
        این آواز مومنـــــان می باشد دل او از مسلمـــانی سرد شد
        و من از این عذاب رستـــــم و شب گــذشته را به راحـــتی 
        خوابیدم. و بدینگونه آواز او برای من خوش و راحتی افزا
        بود و در ازای این خدمت برای او هدیه آوردم !!
        حالا کار بعضی از ماهاست ! نکند آوازمان را خوب و خوش 
        بپنداریم و بــــــا اعمالمــان در حالـــیکه می پنداریم خوب و
        منـــاسب است تــــیشه به ریشه اسلام و مسلمــانی بزنیم و
        کافران را که جای خود دارد مسلمانان را هم بیازاریم !!!!!!
        __________________________________
                     ____________________
        __________________________________

        محرم از راه رسید...! محرم امسالمان توام شده با بهمن ماه
        محرم ماه خون و قیــــام و جهاد و شهادت است و بهمن ماه
        هم یادآور رشادت ها و ظلم ستیزی هـای مردم این دیاراست
        مردمی که به تاسی از مولا و ســـرورشان بر طاغوت زمان
        خروج کردند و با رهبری مردی از نسل عــــــاشورائیان به
        پیروزی رسیدند . این پیروزی آسان بدست نیامد چه خونها
        که بر زمین ریخته نشد ... چه بچه ها که یتیم نشدند ...
        چه زندانها وشکنجه ها و زجرها که کشیده نشد تا این انقلاب
        به پیروزی رسید ... حال مــــائیم و پاس داشتن آن خونها و 
        رشادت ها ! از خودمان شروع کنیم تا به بقیه برسیم ...
                       نکند محرم را ، بهمن را بدست
                      اذان گوهای زشت آواز بسپاریم

       

       


یادی از استاد علی دوانی

سیاست ,     نظر

 

مداد العلماء افضل من دماء‏الشهدا

 

روستای کوچک دوان در 12 کیلومتری شمال شرقی کازرون در طول چهارده قرن، بیش از سی عالم بزرگوار تربیت و به عالم اسلام تقدیم کرده است و بدون تردید، سرآمد آنان در تاریخ معاصر ایران، حجت الاسلام علی دوانی است.
استاد علی دوانی در مهر ماه 1310 هجری شمسی در آن روستا متولد شد و تا سن هفت سالگی در دوان به سر می‌برد و پس از آن، نزد اقوامش به آبادان رفت. در آن شهر، دو کلاس اکابر (ششم ابتدایی) را پشت سر گذاشت و وارد آموزشگاه فنی شرکت نفت شد.

حدود سال1322 برای تحصیل علوم دینی عازم نجف شد و به مدت پنج سال و نیم در حوزه علمیه نجف نزد استادانی چون شهید آیت‌الله مدنی، آقا شیخ علی کاشانی، میرزا محمد اردبیلی، محمد غروی، آیت‌الله محمدرضا طبسی و آیت‌الله حاج میرزا علی فلسفی تحصیل کرد و کتاب قوانین در علم اصول فقه و جلد نخست شرح لمعه را به پایان رسانید.
در اوایل سال 1327 به دلیل کسالت و برای تغییر آب و هوا به کشور بازگشت و به زیارت بارگاه علی‌بن موسی‌الرضا و سپس به نهاوند رفت و با دختر مرحوم آیت‌الله احمد آل آقا نهاوندی از سلاله استاد کل وحید بهبهانی ازدواج کرد.

استاد دوانی پس از ازدواج برای تکمیل تحصیلاتش به قم رفت و از محضر اساتیدی چون علامه طباطبایی، شهید آیت‌الله صدوقی، امام خمینی و آیت‌الله بروجردی، فقه، اصول، تفسیر و فلسفه را فرا گرفت و پس از 22 سال دروس حوزوی را به پایان رسانید.
استاد دوانی کار خود را در پوشش روحانیت در دو شیوه متمرکز کرده بود؛ یکی منبر و سخنرانی دینی و دیگری، تألیف و تصنیف کتب مذهبی. بر این اساس، سال‌ها در استان‌های گوناگون کشور و همچنین چندین سال در کشور کویت در ماه‌های مبارک رمضان، محرم و صفر سخنرانی می‌کرد. وی در قم با جمعی از فضلای حوزه علمیه، مجله دینی «درس‌هایی از مکتب اسلام» را منتشر کرد. در سال 1350 به تهران آمد و در این شهر سکونت کرد و در هر دو مقوله سخنرانی و تألیف کتب دینی، فعالیت خود را ادامه داد و موفق شد بیش از 76 جلد کتاب در زمینه‌های تألیف، تصنیف، ترجمه، تصحیح و تهذیب منتشر سازد.

ایشان بیش از هشتاد مقاله تحقیقی نیز در جراید به چاپ رسانده است؛ افزون بر آن در دانشگاه‌های گوناگون از جمله دانشگاه تربیت معلم، امام صادق (ع)، امام حسین (ع)، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشکده علوم قرآنی و ... در موضوعات تاریخ اسلام، سیره ائمه معصومین، تاریخ فقه، تراجم و رجال به تدریس پرداخت.
استاد دوانی در حدود سی کنگره علمی شرکت کرد و مقالات او در بیشتر این کنگره‌ها به چاپ رسید. (برگرفته از کتاب تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تحقیق دکتر عبدالعلی لهستانی زاده، انتشارات نوید شیراز، چاپ دوم، 1380، ص 493).

برخی از آثار مهم ایشان به شرح زیر است:
1. شرح زندگانی استاد کل وحید بهبهانی
2. شرح زندگانی جلال‌الدین دوانی
3. نگاهی کوتاه به زندگانی پر افتخار سیدرضی
4. امام خمینی در آیینه خاطره‌ها
5. امام مهدی ـ علیه‌السلام ـ از دیدگاه قرآن و عترت
6. تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت
7. حاج شیخ عباس قمی، مرد تقوا و فضیلت
8. خاطرات من از استاد شهید مطهری
9. دانشمندان عامه و مهدی موعود
10. زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیت‌الله بروجردی
11. مفاخر اسلام (دوازده جلد)
12. نهضت روحانیون ایران (ده جلد)
13. نقد عمر

 خاطره ای از زبان استاد

 اولین کتاب من «شرح زندگی جلال‌الدین دوانی» فیلسوف مشهور بود که به آیت‌الله بروجردی تقدیم کردم. دومین اثرم کتاب شرح زندگانی استاد کل «وحید بهبهانی» بود که ایشان شوهرعمه آیت‌الله بروجردی بودند. این کتاب که منتشر شد، در آخر کتاب نوشته بودم در آینده به زندگی آیت‌الله‌العظمی ‌بروجردی نیز خواهیم پرداخت اما اطلاعات زندگینامه را نداشتم.

نامه‌ای برای آیت‌الله نوشتم و به همراه کتاب جدیدم که شرح حال آقا سیدمحمد بروجردی - نوه علامه بحرالعلوم – بود، ارسال کردم. دو‌سه روز بعد، روزی پس از خاتمه درس خارج فقه آن مرحوم که در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه ع برگزار می‌شد، «آیت‌الله صافی گلپایگانی» که از نزدیکان ایشان بود مرا دید و از دور با صدای بلند صدا زد: آقای دوانی! بیا. نزدیک رفتم و گفت: آقا چه نوشته‌ای؟ گفتم: چطور؟ گفت: دیروز عصر سرهنگ معصومی‌آل‌آقا - رئیس نظام وظیفه قم - خدمت حضرت آیت‌الله رسیده بود و ایشان فرمودند: «ما با خاندان شما منسوب هستیم و همین روزها آقای دوانی کتاب بزرگ و بسیار خوب درباره جد شما که شوهرعمه ما بوده، نوشته است» و افزود: در آن جلسه و شب، در جلسه هیات استفتاء، آقا حدود نیم‌ساعت درباره کتاب شما که تازه تالیف کرده‌ای صحبت کردند و فرمودند ظرف این دو‌سه روز، همه آن را که حدود 500صفحه است، خواندم.

بعد به من فرمودند: آقای دوانی را بیاور که از کار ایشان تقدیر کنم. من هم رفتم خانه و لباس عوض کردم و عمامه نو بستم و به خانه آیت‌الله بروجردی رفتم. داخل اتاق اندرونی، همه علما نشسته بودند. من جلو رفتم و دست آقا را بوسیدم و تا مرا دیدند، گفتند که شما که خیلی جوان هستید! من خیال می‌کردم سن و سالی دارید و بعد خندیدند و همه حضار هم خندیدند. همین که جلو رفتم، ایشان سر مرا بوسیدند و از کارم تقدیر کردند. بعد حدود ده روزی از آن ماجرا می‌گذشت که آیت‌الله‌زاده، مرحوم آقامحمدحسن بروجردی آمدند و فرمودند: فلانی! فردا صبح بیایید که بروم اندرون نزد آقا و ایشان به طور خصوصی که غیر از من و شما کسی نباشد، می‌خواهند شرح حالشان را بیان کنند و شما یادداشت کنید.

این شد که رفتم به منزل آیت‌الله بروجردی که خود آن هم کلی خاطره‌انگیز بود و فراموش‌نشدنی. پس این شد که پس از آن مشغول نگارش کتاب شرح حال و زندگانی ایشان شدم.


عید غدیر مبارک

سیاست ,     نظر

         

 

       ----------------------------  شعر ---------------------------

               ----------------------------------------------

       مست از می غـــدیر و نــــام قشنگ مولا              

                                 جــــان بر کفم به پــــای نام بزرگ مــولا

       نــام علی خــــدائیست از برکت الــهیست               

                                  عمرم فدای نـامش بر قلب مـا نشــانیست

       ای عاشقان بیدل مولایمــــــان ولی شـــد               

                                  دستش بدست احمد، بر دین ما وصی شد

       خصم علی نگردد مومن به نقـــــــل احمد              

                                 مهرش ز دل نگردد گر فــرق او شکـــافد

                                                        علی - دی 85

          -----------------------------------------------------------------------------------------

                                               حکایتی از مثنوی

          -----------------------------------------------------------------------------------------

  کسی چهل درهم در اختیار داشت ، هر شب یک درهم را در دریا
 
می انداخت تا مگر نفس سرکش او با این تانی به جان کندن افتد و
  آرام گیرد!هرشب نفس او فریاد می کرد و در تاب و تب می افتاد
  و می پرسید که
چرا یکباره ایـن درم ها را به دریا نمی افکنی که
  از این کار تو در غصه و
رنجی بس بزرگ به سر میبرم!
  تو را به خــدا به یکباره دین خود را ادا کن و همه درهم هــــا را
  در آب افکن
تـــا از آن هـا مایوس شوم که یاس برای نفس خود
  نوعی آسایش و راحتی
است !
  مرد گفته نفس را درک نکرده به کار خود ادامه داد و همچنین به
  مرور او را
در نـــاراحتی نابود ساخت !!

   چه درسهایی از این حکایت میگیریم ؟ لطفا در نظرات بگوئید. ممنون

          ------------------------------------------------------------------------------------------

                                       عاشقان عیدتان مبارک باد