خاطرات سفر رئیس جمهور
محمود احمدینژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران در جمع خبرنگاران شرکت کننده در سفرهای استانی هیئت
دولت حضور یافت و سه ساعت به گفتگو و بیان خاطرات و اثرات مهم این اقدام پرداخت. احمدی نژاد یکی
از موارد قـــــابل توجه در این سفرهــــا را ایـــــن مــــــــــوضوع دانست که مـــردم با وجود مشکلاتی که
ممکن است در منطقه آنها وجود داشته باشد بازهم برحق هستهای خود پافشاری می کنند. وی یـــــادآور شد :
در یکی از سفرهای استانی گروهی که برای انجام مقدمات کـــارها به شهرستانی ســـــفر کرده بود، تعریف
می کرد که ما 4 روز فقط نان و پنیر خوردیم و وقتی علت آن را جویا شدم، فـــــــقر این منطقه را برای من
توضیح دادند اما مردم به محض مشاهده من، شروع کردند در حمایت از دستیابی کشور به فــناوری هستهای
شعار دادند که اشک در چشمان من حلقه زد.
* رئیس جمهور ساخت شعارهای مختلف در حمایت از انرژی هستهای را یکی از نکات جالب سفرها دانست
که نشان دهنده ذوق و استعداد مردم مناطق مختلف ایران است؛ شعارهایی چون
"انرژی هستهای به جان ما بستهای"!
* شعار معروف "کی خسته است؟" که در همه شهرها از سوی احمدی نژاد بیان می شود نیز مورد اشـــاره
وی قرار گرفت که رئیس جمهور اظهار داشت: این سؤال برای یادآوری به خودم نیز هست.
* احمدی نژاد تاکید کرد: با آنکه در سفرهای استانی با مردم در ارتباط بودم اما آنگونه که می خواستم به دلم
نچسبید و در دور دوم سفرهای استانی آن را جبران خواهیم کرد.
* وی با استناد به یک مثال، از رابطه عاطفی خود و دیگر مسئولان با مردم سخن گفت و یادآور شد: در یکی
از سفرها، پیرزنی حدوداً 90 ساله به یکی از اطرافیان من گفته بود که به احمــــدی نژاد بگو که "ننه صنم"
سلام رساند. آن فرد گفته بود مگر شما را می شناسد و پیرزن جواب داده بود شما فقط سلام من را برسان.
من ننه صنم را نمیشناختم اما وقتی سلام او را رساندند انگار که یک آشنای دیرینه آن را گفته بود.
* در پاسارگاد یک دختر بچه به من خیر مقدم گفت. او مرتب اشک می ریخت و دست مـــرا میبوسید و رها
نمیکرد. حتی دوستانش را از بالای سن به من معرفی می کرد و دست تکان می داد. بعد به من گفتند که او
فرزند جانبازی است که ماه گذشته به شهادت رسیده است.
* در اراک ساعت 5/1 بامداد موقع خروج از شهر به سمت تهران، مردم جمع شده بودند و من فکر کردم که
نامه یا درخواستی دارند اما گفتند که فقط به خاطر بدرقه، ساعتها منتظر ایستاده اند و حتی فرزندان یک مــادر
حدوداً 90 ساله، او را برای یک خداحافظی چند ثانیهای به محل تردد ما آورده بودند که اشک در چشمــان من
حلقه زد.
* حرکت در میان جمعیت انبوه شهر فسا که مسیر حدود 200 متری، 35 دقیقه طول کشید و یا گل ریزان دختر
بچه ها در بندر انزلی دیگر خاطرات شیرین رئیس جمهور از توجه به مسئولان نظام بود.
* رئیس جمهور در خراسان شمالی به علت برنامه فشرده و مداوم دچار ضعف بدنی و سرگیجه شده بود اما
همان شب با پروازی 8 ساعته به مالزی سفر کرد ، 8 ساعت در اجلاس فوق العاده سران کنفرانس اسلامی
به مناسبت حمله به لبنان شرکت کرد، سپس 8 ساعت تا تهران در هواپیما بود و بالاخره در همان شب نیز به
عروسی دختر خود رفت. رئیس جمهور پس از ذکر این خاطره از زبان یکی از مستندسازان با خنده گفت:
البته به عروسی رسیدیم!
* در سفر به کردستان، دختر قطع نخاع شده تا نیمه های شب زیر باران منتظر رئیس جمهور بود. احمدی نژاد
چتر خود را بالای سر او گرفت و از مشکلش پرسید. خانه می خواستند. اکنون آنها در خانه سه خوابه اهدایی
احمدی نژاد زندگی می کنند. رئیس جمهور بعد از این خاطره، خندهی با معنایی کرد.
* دختری 6 نامه به رئیس جمهور نوشته بود و البته هیچ کدام آدرس نداشت ! احـــــمدی نژاد توضیح داد که به
خاطر آورده بود در کدام منطقه این نامه را دریافت کرده و با تلاش استاندار خراسان رضـــوی، این دختر پیدا
شده و هزینه تحصیلش پرداخت شد.
* در پاوه، دخــــتری از برخورد با وی نـــاراحت شده و حدود 15 دقیقه گریه کــــــرده بود. بعد نامهای را به
رئیس جمهور داد. احمدی نژاد گفت که آن نامه حاوی متنی زیبا و ادیبانه در وصف احساس مردم آن منطقه از
کشور و انقلاب بود. رئیس جمهور گفت که با این اوصاف خستگی معنا ندارد.
* احمدی نژاد از تلاشهای خبرنگاران در سفرهای استانی یاد کرد و وقتی از اشتـــباه گرفتن آنها با کـــارگران
خدماتی شنید، خندید.
* رئیس جمهور در پایان گفت که اسم ها و چهرههــــای بسیــــاری در ذهنش است که از همه آنها به نیکی یاد
می کند؛ مردم نیز خدمتگزاران را فراموش نمی کنند.