تاملی دیگر در باب سخنان دکتر سروش - قسمت دوم
* آیا پیامبر یک شاعر است؟
ایازی گفت: اینکه گفته شده: پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند. شخصیت پیامبر پیش از بعثت در بیان و ابداع نثر و شعر میان مردم عصر خودش معروف نبوده است. هر چه از این شخصیت دیده می شود، حالات و کمالاتی است که به طور ویژه پس از وحی حاصل شده و نمود پیدا کرده است.
وی افزود: از سوی دیگر با گزارش خود قرآن هم سازگاری ندارد. قرآن این کتاب را، با همین وصف ، نازله ای عربی می داند. می گوید: توسط فرشته وحی ، یعنی روح الامین بر قلب پیامبر فرو فرستاده شده است : نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِی عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ. (شعراء/195) او در این باره اختیاری ندارد وحق تصرفی هم نمی تواند بکند. به قول قرآن، این گفتار فرستاده کریم (روح الامین) است، نه گفتاری ازخود . واگر پاره ای گفته ها برما بسته بود، دستش را سخت می گرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره می کردیم : إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ 40. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ. 41 وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ42. تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ 43. وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ 44. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْیمِینِ 45 ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ46 .(الحاقه/40-46).
ایازی درباره بخش دیگری از سخنان عبدالکریم سروش گفت: اگر آن جور که ایشان میگوید: اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفرینندهی وحی است، یعنی دخیل درچگونگی وحی است، با این کلمات قرآن سازگار نیست . قرآن به صراحت یادآوری می کند که او پیش ازخود سخن نمی گوید، چیزی جز وحی نیست، آنچه باید به او وحی شود، فرستاده شده است : وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی . عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوی. ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوی .وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلی . ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی . فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی . فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی .( نجم /2-9). برای دفع این شبه است.
اما اینکه ایشان گفتهاند: اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر میکنند وحی در مسایل صرفاً دینی، مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آنها میپذیرند که وحی میتواند در مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، اشتباه کند.؛ نمی دانم ازکدام مفسران امروزه سخن می گویند ، اما تا جایی که به تفسیر وحی مربوط می شود : اگروحیی نبوی شد ، نمی تواند خطا باشد، چه دراحکام عبادی و چه امورجامعه انسانی: وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی. إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی. ازخودش و برداشت خودش نمی تواند باشد.
ایازی گفت: اصولاً درخود وحی، تفکیک کردن میان صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت ومیان مسایلی که به این جهان و جامعهی انسانی مربوط میشوند، افزون براینکه قاعده مند نیست ، باحقیقت وحی هم سازگار نیست. حقایق و معارفی که ازجانب خدا بر پیامبرافاضه می شود، با باطن ذاتش آنها را دریافت می کند و برهنه ازتعینات و وابستگی های زمانی است ، هرچند که درقالب همین الفاظ بشری ریخته شده است. نبی در تلقی وحی هرگز تردید نمی کند، دچار اشتباه نمی شود. چون حجاب وپرده ای برای درک اشیاء نیست، هرآنچه ازحقایق و واقعیات است ، همان را به تمام معنا می بیندو درمی یابد.
* صرف پیشینه داشتن، مسئله ای را ثابت نمی کند
ایازی درباره این ادعای سروش که «بسیاری از دیدگاههای من ریشه در اندیشههای سده گذشته دارد»، گفت: ریشه داشتن در اندیشههای سده گذشته، نباید استدلال باشد و مشکلی را حل نمیکند. در فرهنگ مسلمانان عقاید بسیار شگفتانگیز و حیرتآوری وجود داشته است. از عقاید مرجئه و حشویه، جبریه و مجسمه گرفته تا دهها نحله و عقیده و اندیشه مذهبی. و به صرف پیشینه داشتن، مسئلهای را ثابت نمیکند.
وی افزود: همچنین لازم است توضیح داده شود که مخلوق بودن کلام الهی، ناظر به دیدگاه اهل حدیث است که میگفتهاند، قرآن و کلام الهی قدیم است. کلام خدا همان کلام نفسی است. از این رو وصف حدوث را برای کلام الهی که ذات قدیم داشته، محال میدانسته اند. فخر رازی (م606) درتوجیه این جمله از روایت: "اِنّ هذا القرآنِ مَسمُوعٌ، المَتلُو هُوَ کلامُ الله " ، این گونه توجیه می کند که این الفاظ نماینده کلام الله است برسبیل مجاز و آنچه قدیم است مدلول این الفاظ و عبارات است که پیش ازپیامبر وجود داشته و از باب تسمیه دال براسم مدلول اطلاق شده است . وصف حدوث، غیرملفوظ شدن کلامی الهی را ثابت نمی کند. حادث بودن ثابت می کند، کلام الهی ازصفت فعل خدا - نه ذات - گرفته شده است. و از جهت ارتباط موجود حادث با قدیم نیز مشکلی نخواهد بود. وحی منتسب به خدا با موجودی چون پیامبر ارتباط برقرار شود. زیرا کلام خدا از صفات فعل خداست و همان طور که باران، رزق، رحمت و نعمت به خدا منتسب می شود و به انسان داده می شود، و ارتباط موجود قدیم با حادث، دچار مشکل نمی شود، وحی هم با انسانهای خاص برقرار میشود و خدا با انسانهایی معین و ویژه سخن میگوید.
* شعر دانستن یا به منزله شعر گرفتن قرآن
ایازی گفت: اما این که قرآن را کلام پیامبر بدانیم و این سخن را شعر و شاعرانه و پیامبر را شاعر بدانیم، که درکلام ایشان آمده: شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است. شاعر میتواند افقهای تازهای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر میتواند جهان را از منظری دیگر به آنها بنمایاند. باز این سخن، که قرآن بمنزله شعر توصیف شود، حرف تازه ای نیست و قرآن نگران این نیست که آن را نقل کند. شاعر دانستن پیامبر و شعر دانستن، یا بمنزله شعر گرفتن قرآن، از آنجا سرچشمه گرفت که عدهای در عصر نزول قرآن، این سخنان را در ساختار و مقوله شعر دانسته و این نسبت را به پیامبر دادهاند؛ و مشرکان به این دلیل که وی را دارای فکری عالی و خرد والا و کلماتی آهنگین میدانستند، شاعر میگفتند. در صورتی که ماهیت شعر که نوعی دریافتن، دانستن و آگاهی و زیرکی و ازقوه خیال بهره بردن باشد؛ امر بشری است. با وحیی که شعور مرموز، دریافتی لدنی، قدسی و ادراکی باطنی، و مهمتر بیرون از شخصیت پیامبر و دانستنیهای اوست، متفاوت است.
ایازی گفت: قرآن هم به شدت مقوله شعری و بشری بودن آن را نفی کرده است: وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ. (الحاقه/41). چون آنها پیامبر را شاعرمی دانستند: بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیأْتِنا بِآیةٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ. (انبیاء/ 5 ). وَ یقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ.(صافات/ 36 ). أَمْ یقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیبَ الْمَنُونِ.(طور/ 30 ). دراینجا قرآن با قاطعیت این برداشت را درشکل های گوناگون آن رد می کند و می گوید: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ 40. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ . 41 . وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ (الحاقه/40- 42). به همین دلیل قرآن مرزبندی می کند و می گوید: نه تنها تو شعر نیاموخته ای، بلکه درخور برای شعرو شاعری اهم نیستی. این کتاب ذکرو قرآن مبین است: وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما ینْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ.(یس/ 69 ).
ایازی درباره پیآمدهای منطقی اظهارات عبدالکریم سروش درباره قرآن، گفت: به لحاظ معرفتی این نکته بسیار مهم است که روشن شود، قرآن کلمات خداوند است و خداوند با تدبیر خاص این کلمات را برقلب پیامر القا کرده است ، یا وحی بوده که پیامبر خود در قالب الفاظ درآورده و ممکن است با واقعیت خارجی مطابقت کند، یا نکند. براساس نظریه مشهور، این گزینش خداوندی و ترتیب و رعایت فهم مخاطب دقیقاً با برنامهای عالمانه و حساب شده انجام گرفته و در این انتخاب جبرائیل و پیامبر نقش واسطه را ایفا کردهاند، از این رو امکان خطا و عدم دقت در برابری میان لفظ و معنا نیست.
وی افزود: قرآن تفاوت اساسی با وحیهای دیگر و کتابهای پیامبران دارد که دقیقاً الفاظ از سوی خداوند است و نقل شفاهی پیامبر و معنایی او نیست.
ایازی ادامه داد: فرهنگ زمانه تأثیری و بازتابی در مطالب و پیامها ندارد، هرچند واژگان، مثلها، تشبیهات و برخی مطالب گفته شده، تنها برای رعایت فهم مخاطب بوده است. اما این که اگر این الفاظ و معانی کلام خداست، چگونه می شود صبغه زمانی و تاریخی و جغرافیایی و جلوه هایی از عصر بعثت را تفسیر کرد؟ باید توضیح داد که خداوند در پیامهای خود به زبان قوم، زبان آن پیامبران سخن می گوید. به همین دلیل قرآن، مسئله انتخاب زبان را مطرح می کند: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ.(ابراهیم/5) ، در نتیجه نمیتوان محدودیتی تاریخی برای پیامهای آن قائل شد، حداکثر سطحی از زبان و احکام مد نظر بوده است. و برای ایجاد ارتباط و رعایت سطح درک شنوندگان از کلمات و واژه هایی استفاده میکند که متناسب با سطح فهم و درک آنان است. در این صورت هیچ اشکالی ندارد که القای سخن از سوی خداوند باشد، اما با زبان قوم و در سطح فرهنگی و قالب زبانی مأنوس و متجانس با ایده ها و آرمان ها و آرزوها و باورهای آنان باشد.
ایازی گفت: اینکه گفته می شود، قرآن فراتاریخی است، معنای استقلال از سیاق تاریخی عصر نزول، به معنای انفصال از دوران خویش نیست، بلکه به این معناست که وحیی از آسمان و از عالم غیب تنزل یافته است، نه از شخص خاص که معلومات یا نبوغی دارد، یا چون دارای اندیشه ها و گرایش های اصلاحی بوده، این سخنان را گفته است، یا صادر از فکر جماعت خاصی یا برخاسته از حرکت اجتماعی و شرایط تاریخی و جغرافیایی عصر نزول باشد، خیر چنین نیست. ازسوی دیگر، ممکن است قرآن در بیان مطالب، شرایط، نیازها و مشکلات عصر بعثت را هم مدنظر قرار داده و به این معنا منقطع از زمان خود نبوده است که منطقی هم هست، اما این گونه نیست که وحی قرآن برخاسته از این افکار باشد. ساخته شده این شرایط و نیازهای آن باشد. پیامبر اصولاًخبر ندارد، تا بازتاب آن عصر باشد. به همین دلیل، این که گفته شده: آنچه قرآن درباره وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد؛ درست نیست. دلیل بر این مطلب اطلاعات تاریخی و قصص و تعالیمی است که در قرآن آمده و در میان مردم آن زمان مطرح نبوده است، یا به شکل تصحیح شده عرضه شده است، حتی قرآن تصریح میکند که نه تو و نه قوم تو پیش از این از آنها خبردار نبودی. (هود/ 49، قصص 44).
وی افزود: به لحاظ تفسیری و در تأیید میتوان به این جمله امیرمؤمنان در دفع این شبهه، استناد کرد: ایشان بنابراین نقل سخنی دارد که بسیار دلنشین و گویاست. حضرت در توصیف قرآن میفرماید: "هو حبل الله المتین و عروته الوثقی و طریقته المُثلی المَؤدی إلی الجنة و المُنجی مِن النار، لا یخلق مِن الأزمنة، و لا یغث علی الألسنه، لانّه لَم یجعل لِزمان دون زمان، بل جَعل دلیل البُرهان و حُجة علی کل انسان." قرآن ریسمان مستحکم خدا و چنگ آویز مطمئن و راه نمونه اوست. قرآن، انسان را به سوی بهشت میبرد و از آتش نجات میدهد. قرآن خلق شده از زمانها نیست، دستاویز زبانها هم نیست. چون خداوند او را برای زمان و عصر خاصی نازل نکرده و مقرر نفرموده است، بلکه دلیل و برهان و حجت بر هر انسانی است. در این کلام بلند، به نکات بسیار مهمی اشاره شده، امّا نکته قابل توجه این جمله حضرت است که میفرماید: "لم یخلق من الأزمنه". قرآن خلق شده از زمانها نیست.
ایازی اظهار داشت: این نکته در پاسخ به این شبهه است که مبادا گمان رود که قرآن به مانند دیگر کتابها و نوشتهها، برخاسته از دوران خاص و یا به تعبیری متأثر از زمان و مکان است. مختص به مردمی معین است و روزی مطالب آن باطل و کهنه میگردد و دستورات عملی آن برای جوامع و عصرهای بعدی کارساز نخواهد بود. همانطور که بسیاری از کتابها در طول ایام ناکارآمد و مطالب آن به دست فراموشی سپرده میشود. بنابرنقل: حضرت امام باقر(ع) در تعبیر دیگری فرموده است: ما فی القرآن آیة الّا و لها ظَهر و بَطن و ما فیه حرف الّا وله حد مطلع، فقال ظهره تنزیله و بطنه تأویله، منه ما قد مَضی و منه ما لم یکن، یجری کما یجری الشمس والقمر، کلما جاء تأویل شیء منه یکون علی الأموات کما یکون علی الاحیاء ... قرآن حقیقتی است که ظاهری دارد و باطنی. ظاهر آن چیزی است که ناظر به نزول و حوادث آن ایام است و باطنی دارد که تأویلپذیر "و مناسب هر زمانی است" و با گذشت ایام دارای مصادیق گوناگون است.
* نزاع در لفظ و معنا
ایازی گفت: کسانی ممکن است بگویند، این نزاع لفظی است که بگوییم قرآن لفظ ومعنا با انتخاب خدا است، یا بگوییم معنا از خدا است و لفظ از پیامبر است. درتوضیح این تقریر، این گونه ممکن است گفته شود: چه بگوییم بر پیامبر این الفاظ وحی شده، یا معانی تنها القا شده، محصول یکی است؛ چون اگر پیامبر را معصوم بدانیم و خطا در برابری انتخاب الفاظ نسبت به معنا قائل نباشیم و بگوییم پیامبر درحقیقت همان معانی را درقالب الفاظ ریخته و هیچ انبساط و انقباضی میان لفظ و معنا اتفاق نیفتاده، دیگر میان دو نظریه فرقی نیست.
همچنین اگر القای معانی کاری خدایی بوده، انتخاب الفاظ هم توسط پیامبر بازکارخدایی بوده وبا امداد غیبی وفیض ربانی حاصل شده است، چنانکه تدارک اسباب طبیعی درعالم ( هرچند با طی مقدمات، مانندسنگ انداختن پیامبرکه قرآن می گوید: وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی منتسب به خداونداست. یا مانندنزول آب ازآسمان: وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ.(بقره/17) که بوسیله مقدماتی مانند فرستادن ابرها انجام می گیرد، با این همه، اصل کار به خدا نسبت داده می شود.
وی افزود: اما این تقریراز چند جهت دارای اشکال است: 1- کسانی به این نظریه روی می آورند، تا اثبات کنندکه این کلمات درکل حقیقتی ندارد وآنچه قابل گرفتنی است(به جز درعبادیات) گوهر آنها است . اما نظریه مشهور- هرچند می پذیرندکه در امثال ، استعاره ها وتشبیه ها و برخی قصه ها، الفاظ نماینده آن معانی است وظاهر، دلالت به حقیقت دارد. دراحکام هم دراصل ظاهر این کلمات وملاکات آن است- اما درکل، دلالت لفظ با همه خصوصیات ادبی آن مبنای فهم کلام است. میان این سخن که ما دربرخی از احکام به گوهر آنها متوسل میشویم وقاعده مند است با این ادعا تفاوت اساسی دارد. 2- این قائلان برنفی عصمت وروی آوری به بشری بودن این پیامها تلاش میکنند. دراین باره گفته شده: آنچه قرآن دربارهی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید، لزوماً نمیتواند درست باشد. درصورتی که نظریه مشهورقائل به عصمت پیامبردرادای وحی وصحت ودقت سخنان وبهره گیری از این الفاظ باهمه دقت است.
ایازی گفت: معلومات او با یافته های تجربه باطنی او درآمیخته ، بلکه آن حقایق در زبان آن معلومات ریخته شده است. دراین باره آمده است: من فکر نمیکنم که پیامبر "به زبان زمان خویش" سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آنچه میگفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم همعصرش دربارهی زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. درحالی که نظریه مشهور قائل است که آنچه خداوند می خواسته بیان کند- هرچند به زبان ودرسطح فاهمه مردم آن عصر- بیان کرده، معصومانه است، ولی قابل تقسیم به دوبخش غرر و محکمات، بلکه به قول غزالی جواهروغیرجواهر است. هر چند همه آیات الهی نور، شفا و مایه هدایت است، اما در مقایسه میان آنها، بی شک دسته ای از آیات جنبه کلیدی و راهگشایی نسبت به سایر آیات دارد، چنانکه دسته ای از آنها به لحاظ برجستگی و استواری سرآمد آیات دیگر و از لحاظ مضمون از برگزیده های آیات است.
* قرآن برای هر زمانی جدید است
ایازی گفت: این نکته را از مقدمه یکی از کتابهایی که درباره پیامهای انسانی قرآن نگاشتهام میآورم: آموزههای این کتاب، جاویدانی است، چون تفسیر آن در هر عصری نو به نو شده و جاذبه استفاده و بهره وری را دارد. این ویژگی، ریشه در بیان ، زبان و ادبیات این کتاب دارد که می تواند لایه به لایه عمل کندو معنویتی مؤمنانه بسازد و ازسویی سازگاری با حرکت تمدنها و کشف علوم و نیازهای جدید انسان داشته باشد.
وی افزود: اگر قرآن مطالب خود را به شیوه کلی و گذرا و در عین حال چند چهره بیان کرده، به گونه ای صریح می گفت، یا میبایست مناسب عصر نزول بگوید، که این برای زمانهای بعدی بی جاذبه بود، و یا می بایست مناسب عصرهای دیگر بگوید که این نیز برای عصر نزول بی مفهوم بود. اما قرآن هیچکدام را انتخاب نکرد، بلکه افزون بر محکمات، مطالبی را در قالب زبان متشابهات آورد، تا با معانی بسیار و با عباراتی کوتاه، پلکانی، لایه به لایه شکل گیرد و با تکرار، مطالعه و گذشت زمان، معانی و مفاهیم تازه ای برای خواننده فراهم شود و روح او را مملو از اعجاب و حیرت کند. افکار و عقول را در برابر خود به تعظیم وادارد. و این است فلسفه زیباشناختی زبان قرآن که در قالب متشابهات ارائه شده است.
ایازی در پایان گفت: البته این ادعا بی دلیل نیست. در تعالیم اهل بیت از امام صادق(ع) در تفسیر روشنی از جاودانگی قرآن برای همه عصرها نقل شده است: خداوند تبارک و تعالی، قرآن را برای زمان و مردمی خاص قرار نداده است. بدانید که قرآن برای هر زمانی جدید است و در پیشگاه هر مردمی همچنان شاداب و جذاب خواهد ماند تا عالم واپسین.