عبرت از اندلس
از بین رفتن هر حکومت و تمدنى در طول تاریخ عللى دارد و غروب آفتاب حکومت و تمدن بزرگ اسلامى در اندلس نیز از این قانون مستثنى نیست . آیا می دانید مهمترین آسیبى که گریبانگیر حکومت مسلمین در اندلس شد و فرجام ناخوشى را براى آن رقم زد، تفرقه و فساد اخلاقى بود؟
تاریخ، آموزگارى ارزشمند است . از این رو، خداوند در قرآن کریم، فراوان از تاریخ گذشتگان (اعم از خوبان و بدان) براى عبرت آموزى و هدایت بندگان سخن به میان آورده و سفارش نموده است:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین» (آل عمران / 137)
پیش از شما، سنتهایى وجود داشت، (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهایى داشتند که شما نیز همانند آن را دارید) پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود .
خوشا به سعادت مردمى که از تاریخ گذشتگان آگاه گردند و عبرت بیاموزند که تاریخ درسهاى بسیار و گران سنگى دارد . بر مسلمانان زیبنده نیست که از گذشته تاریخ خود پند نگیرند و دوباره بلکه چند باره به سرنوشت گذشتگان دچار شوند . تاریخ اندلس از این جهت بسیار خواندنى است; چرا تمدنى با آن همه عظمت و شکوه به سستى و اضمحلال گرایید .
از آنجا که اسلام، دین دانش، تفکر و تعقل است، هر کجا که قدم گذاشت، نور دانش در آنجا درخشید . اندلس نیز یکى از کشورهایى بود که با تابیدن نور اسلام بر دلهاى مردمش، از میان آنها اندیشمندان بزرگى برخاستند که سهمى به سزا در تمدن اسلامى بلکه بشرى ایفا کردند و دستاوردهاى شگرفى را به جهان علم عرضه نمودند .
«لاین پل» مستشرق انگلیسى می نویسد: «اسپانیا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود . . . علوم و ادب و صنعت فقط در همین سرزمین اروپایى رونق داشت و از همین رهگذر بود که علوم ریاضى، فلکى، گیاهشناسى، تاریخ، فلسفه و قانونگذارى فقط در اسپانیاى اسلامى تکمیل شده و نتیجه داده بود .» (غزالی/اسلام و بلاهای نوین)
جالب است که بدانیم این تحول و پیشرفت در اندلس زمانى بود که اروپا گرفتار دوره رکود علمى قرون وسطى بود . دکتر «مارتینز مونتابث» مستشرق اسپانیایى میگوید: «اگر حاکمیت هشت قرنه اسلام بر اسپانیا نبود، هرگز این کشور وارد گردونه تاریخ تمدن نمی شد . این دوره در حالى که اروپاى همسایه، اسیر تیرگى جهل و عقب ماندگى بود، روشنایى خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل کرد .»
با ایجاد مدارس رایگان، همگانى کردن آموزش و ترویج فرهنگ علم دوستى و دانش پژوهى در اندلس، بزرگانى در میدان علم و اختراع قدم نهادند و تازه هایى را به بشریت و جهان علم عرضه کردند . در پزشکى با ظهور افرادى چون على بن عباس، زهراوى، باهلى، ابن زهر، و . . . بدان پایه از تخصص علمى رسیدند که جراحی های دقیق چشم را انجام می دادند .
در فلسفه و عرفان با بزرگانى نظیر ابن باجه، ابن رشد، ابن طفیل و ابن عربى، آثار ارزشمندى را از خود به میراث گذاشتند . ابن فرناس، زرقالى، مجریطى، ابن صغار قرطبى، بتروجى و . . . در ریاضیات، هیئت، نجوم و شیمى، گامهاى بسیار بلندى برداشتند و مؤفقیتهاى بزرگى را کسب کردند .
مسلمانان اندلس در سایه دانش پژوهى و علم دوستى در اسلام، بدان پایه از پیشرفت در رشته هاى مختلف علمى، صنعت، کشاورزى، شهرسازى و زیباسازى شهرها رسیدند که «جان دراپر» در «تاریخ پیشرفت فکر در اروپا» پس از توصیف شهر سازى و زیبا سازى شهر قرطبه (پایتخت اندلس) می نویسد: «هفتصد سال بعد از این تاریخ (زمانى که قرطبه چنین شکوهى داشت) هم حتى یک چراغ در راههاى عمومى لندن و پاریس وجود نداشت و قرنها پس از این تاریخ ، افراد پیاده در شهر لندن و پاریس در روزهاى بارانى تا قوزک پا در گل فرو می رفتند .»
مهندسان مسلمان در معمارى به قله هاى رفیع این دانش دست یافتند و چنان آثار ماندگارى را از خود به جاى گذاشتند که امروزه بیش از 45 میلیون نفر جهانگرد سالانه از این آثار بازدید مى کنند.
هر مسلمان بیدار دلى، با نیم نگاهى به تمدن پر شکوه اندلس، از خود مى پرسد: چرا اندلس از اوج قدرت، عظمت و شکوه به حضیض ذلت و خوارى کشیده شد و به خاک سیاه نشست . علت آن را در کجا باید جستجو کرد؟ آیا گردش روزگار چنین است یا نتیجه اعمال؟
از جستجو در متون تاریخى مى توان دو عامل را به عنوان آسیبهاى جدى و اساسى حکومت اسلامى اندلس برشمرد که به ترتیب اهمیت عبارت است از:
1- اختلاف و تفرقه:
یکى از ارکان مهم ثبات، امنیت و پیشرفت هر جامعه اى، وحدت است . در طول تاریخ ، مردمى بر مشکلات و گرفتاریها فائق آمدند که بر محور اتحاد گرد آمدند . اگر مسلمانان مؤفق شدند برق آسا شبه جزیره ایبرى را فتح کنند، در سایه وحدت بود . از این رو، خداوند در قرآن کریم به این نکته اساسى در حیات جامعه دستور داده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا» همگى به ریسمان الهى چنگ زنید و متفرق نشوید .
همان طور که وحدت مایه ثبات، امنیت، پیشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامنى و عقب ماندگى است . مهمترین علت شکست حکومت مسلمانان در اندلس را نیز مى توان در درگیرى هاى داخلى بین مسلمانان، بویژه حاکمان جستجو کرد . از نخستین روزهاى تشکیل حکومت اسلامى در اندلس، اختلاف و دشمنى میان دو گروه از اعراب مضرى و قحطانى سر بر آورد و هیچ گاه به پایان نرسید و هر گاه که قدرت به دستیکى از آن دو مى افتاد، بر دیگرى ستم مى کرد و گروه مقابل به کارشکنى مى پرداخت.
از دیگر کارهاى نادرست اعراب پس از ورود به اندلس این بود که خود را از بربرهاى شمال آفریقا (که سهم بزرگى در فتح شبه جزیره ایبرى داشتند) برتر مى دیدند و نصیب خود را بیشتر مى پنداشتند و آنان را به دیده حقارت مى نگریستند . این نوع برخورد نیز اختلاف پر دامنه اى را در اندلس سبب شد که در تمام مدت، کم و بیش ادامه داشت.
آنگاه که این اختلافات شعله ور مى شد، چنان زبانه مى کشید که کسى را یاراى نزدیک شدن به آن نبود و اگر کسى گامى براى صلح و آشتى جلو مى نهاد، در آتش این دشمنى خاکستر مى شد . از نتایج شوم این درگیرى ها، روى آوردن دو گروه مخالف به سوى دشمن مسیحى بود (که براى چنین روزهایى لحظه شمارى مى کرد) و با باج دادن به مسیحیان، از آنان علیه یکدیگر کمک مى خواستند و دشمن پلید نیز با نقشه هایش، آتش جدایى را شعله ورتر مى کرد . اوج این اختلافات را باید در زمان رخ نمودن حکومتهاى کوچک و مستقل در اندلس دانست که هر دولتى براى حفظ یا توسعه قلمرو خود و چند صباحى تکیه زدن بر اریکه قدرت، با یکى از پادشاهان مسیحى علیه همسایگان مسلمانش پیمان همکارى مى بست .
2- فساد اخلاقى:
دومین عامل شکست مسلمین در اندلس را مى توان روى کار آوردن حاکمان و بسیارى از مردم به بى تقوایى و بى بند و بارى دانست . فراگیر شدن فساد در سطح حاکمیت و جامعه ، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پیشرفت جامعه باز داشت و حمیت و غیرت دینى را در آنها از بین برد و آنچه که برایشان اهمیت داشت، قدرت طلبى و خوش گذرانى بود . در نتیجه، شهرها یکى پس از دیگرى از تحت حکومت آنان خارج گردید و به تصرف دشمن درآمد . فساد در بین حکمرانان تا بدانجا پیش رفت که «معتصم بن صمادح» حاکم «المریه» عاشق دخترى مسیحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همین موضوع به جنگ و خونریزى در میان مسلمانان دست زد .
آنگاه که حاکمان به عیش و عشرت آشکار پرداختند، مردم بسیارى از پى آنان روانه گشتند و دشمن مسیحى با طرحى شیطانى، ضربه اى سخت بر پیکر جامعه اسلامى اندلس وارد ساخت .
مسیحیان شمال، قراردادهایى را با حاکمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ایجاد تفریح گاه و مدرسه و انجام تجارت بین مسلمانان پرداختند; در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افکار دینى مسیحیت را القا مى کردند و با به گردش در آوردن دختران زیباروى مسیحى در تفریح گاهها، جوانان مسلمان را به آنجا مى کشاندند و با ترویج خرید و فروش مشروبات الکلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دینى خود دور مى ساختند و به این طریق فساد را در تمام پیکره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى کردند . بدین ترتیب بود که توان مقاومت را از آنان گرفتند .
اینک سزاوار است از خود بپرسیم: آیا تاریخ تکرار نمى شود; آیا نباید از تاریخ اندلس عبرت آموخت; مگر غیر از این است که مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمى شود؟ چرا بى توجه به نقشه هاى دشمن بر طبل اختلاف و تفرقه مى کوبیم و از وحدت حول محور رهبرى غافل هستیم ، منافع حزبى و گروهى را بر منافع انقلاب و کشور ترجیح مى دهیم ، چرا در مقابل شبیخون فرهنگى دشمن اقدامى اساسى صورت نمى دهیم؟ آیا توطئه دشمن، یک توهم است یا این که توهم توطئه نیز توطئه دشمن است؟ اختصاص بودجه کلان از سوى دشمن براى نابودى جمهورى اسلامى واقعیت ندارد و یک توهم است؟ افزایش قارچ گونه باندهاى ترویج فحشا، مشروبات الکلى و انواع مواد مخدر در سطح جامعه، بویژه در میان جوانان از روى نقشه و برنامه ریزى دشمنان نیست؟ القاى شبهات و ایجاد تردید در بنیانهاى اعتقادى براى سست و متزلزل کردن باورهاى دینى مردم بدون طرح از پیش تهیه شده است؟ گسترش برنامه هاى ضد اخلاق و عفت از طریق ماهواره، پخش انواع نوار، سى دى و پوستر مبتذل، هدف خاصى را دنبال نمى کند؟ چرا از خواب غفلت بیدار نمى شویم؟