*فرزند آیتالله العظمی بهجت با اشاره به همزمانی روزهای پایانی عمر پدر بزرگوارشان با سفر رهبر انقلاب به استان کردستان، در بیان حالت روحی ایشان، به حساسیت این مرجع تقلید نسبت به سلامت رهبری اشاره میکند و میگوید: این موضوع سبب شد تا معظمله برای سلامتی رهبر انقلاب چندین ختم ویژه صلوات و ذکر را گرفتند و مداومت بر این ختمها که برای سلامتی رهبر انقلاب بوده است تا آخرین ساعت عمر حضرت آیتالله بهجت ادامه داشته است. برخی نیز از پیشبینی رهبری آقا چند سال پیش از رهبری توسط ایشان خبر دادهاند.
*آیتالله دکتر شهید بهشتی، چند ساعت قبل از شهادتشان با اشاره به پیامی که حضرت امام به آیتالله خامنهای فرستاده بودند، فرمودند: خوشا به حال آقای خامنهای که ولی امر مسلمین چنین پیامی را برای ایشان فرستاده است و این پیام نه برای دنیای ایشان، بلکه برای آخرت او هم بسیار ارزشمند است و من آرزو دارم با چنین پیامی از ولی امر مسلمین از دنیا بروم.
*روزی بعد از ملاقات حضرت آقا با آیتالله بهاءالدینی از ایشان میپرسند که آیا دیروز مقام معظم رهبری به اینجا آمده بود؟ ایشان در جواب میفرمایند: بله چند دقیقه خورشید اینجا تابید و رفت، او چون خورشید دارای خیر و برکات است.
قبل از ریاست جمهوری، روزی آقا به بیت حضرت آیتالله العظمی بهاءالدینی میروند. آقای بهاءالدینی میفرماید: "خورشید لحظهای تابید و رفت. " زمانی برای امضای قائم مقامی رهبری، خدمت حضرت آیتالله بهاءالدینی میرسند، ایشان امضا نمیکنند. هر چه از فرستادگان آقای منتظری اصرار از ایشان انکار، تا آنجا که خود آقای منتظری شخصاً خدمت ایشان میرسد و تمام کتابهایی را که درباره ولایت فقیه نوشته است، جلوی روی آقای بهاءالدینی میچیند. آیتالله بهاءالدینی تمام کتب را جمع میکنند و به آقای منتظری میگویند: "ولایتفقیه نوشتنی نیست، فهمیدنی است. " بعد که از ایشان میپرسند: آقا چرا ایشان را تأیید نکردید، مگر شخص دیگری هم میتواند؟ میفرمایند: نظر ما سیدعلی خامنهای است. آقای بهاءالدینی فرموده است: "البته هیچ کس حاجآقا روحالله نمیشود، ولی آقا سیدعلی خامنهای حقیقت ولایتفقیه هستند و رهبر. از همه به امام نزدیکتر است. کسی که ما به او امیدواریم، آقای خامنهای است. شما از ما قبول نمیکنید، ولی این دید ماست، نزد ما محرز است آقا سیدعلی خامنهای رهبر آینده هستند. "
یکی از روزها که حضرت آقا تشریف برده بودند به جمکران، حدود ساعت دو شب به حضرت آیتالله العظمی بهاءالدینی خبر میدهند که آقا صبح بعد از نماز میخواهند تشریف بیاورند منزل شما. تیم حفاظت ساعت چهار صبح برای آماده کردن شرایط به منزل ایشان میروند که متوجه میشوند آقای بهاءالدینی، پیرمرد نود ساله جلوی در خانه ایستادهاند. میگویند: آقا چرا با این کهولت سن اینجا تشریف دارید؟ ایشان میفرمایند: برای دیدن رهبر بزرگ انقلاب، من از همان ساعتی که شما زنگ زدید آمدهام استقبال.
*مرجع تقلید جهان تشیع، حضرت آیتالله العظمی گلپایگانی، برای رهبر معظم عبای ظریفی هدیه فرستادند و فرمودند: اگر دیدم کاری را شما انجام میدهید و خلاف مطلب اسلامی است، من تذکر میدهم، اگر تغییر دادید بسیار خوب، اگر تغییر ندادید من دیگر صحبت نمیکنم و تضعیف شما را حرام میدانم. عمده عظمت شماست. شما رهبر مسلمین هستید و نمیخواهم صحبتی کنم در یک فرعی که شما را تضعیف کردهام.(6)(به نقل از حجتالاسلام راشد یزدی)
*شهید محراب، عارف عامل، آیتالله دستغیب میفرمایند: چیزی که بنده نسبت به این شخص بزرگ فهمیدهام این است که فردی است خدایی، هواپرست نیست، مقام نمیخواهد، قدرت نمیخواهد به دست بگیرد، امتحان خویش را پیش از پیروزی و بعد از پیروزی داده است. در هر پستی که بوده، امتحان خودش را داده است. کسی که امام جمعه تهران باشد، آن وقت در جبهه برود، در سنگرها از اسلام دفاع کند، این مرد بزرگ، مقامی برای خودش قائل نیست، به عینه مثل رهبر عظیمالشأن. امام فرموده: به من خدمتگزار بگویید بهتر است از اینکه رهبر بگویید. آقای علی خامنهای هم اینجوری است، مقام نمیخواهد، مقام روی او اثر نمیگذارد.
*علامه عظیمالشأن حضرت آیتالله حسنزاده آملی، جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب میکنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه میفرمایند این کار را نکنید. علامه حسنزاده میفرمایند: اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمیکردم.
ایشان در جای دیگر فرمودهاند: گوشتان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجتبنالحسن(عج) است. این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا میکند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیتالله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسنزاده فرمودهاند: حسنزاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج). راهی که حسنزاده در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبایی. جناب علامه حسنزاده در مقدمه یکی از کتابهای خود خطاب به حضرت آقا مینویسد: با سلام و تحیت خالصانه و ارائه ارادت بی پیرایه و درود نوید جاوید به حضور آن قائد ولی وفی و رائد سائس حفی، مصداق بارز "نرفع درجات من نشاء " تقدیم میگردد و عرض میشود "یا ایها العزیز جئنا ببضاعه مزجاه " دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.
(التمسک بذیل الولایه، حسن حسنزاده آملی)
آیتالله حسنزاده آملی میفرمایند: رهبر عظیمالشأنتان را دوست بدارید، عالمی، رهبری، موحدی، سیاسی، دینداری، انسانی، ربانی، پاک منزه، کسی که دنیا شکارش نکرده، قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرموده، قدر این رهبر ولی وفی الهی را بدانید، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور ما را، مبادا این کشور علوی را، این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند. خدایا به حق پیامبر و آل پیامبر سایه این بزرگمرد، این رهبر اصیل اسلامی حضرت آیتالله معظم خامنهای عزیز را مستدام بدار.
*در سال 56 به اتفاق شهید صدوقی و تعدادی از آقایان دیگر، تصمیم گرفتیم برویم به افرادی که در تبعید هستند، سری بزنیم. چون مقام معظم رهبری به ایرانشهر تبعید شده بودند، خدمت ایشان رسیدیم. به امامت آقای صدوقی نماز مغرب و عشا را خواندیم. من شنیده بودم که در سمت ایرانشهر، کفشهای خوبی تولید میشود، لذا تصمیم گرفتم به بازار بروم و یک جفت کفش بخرم. کارم یک الی دو ساعت طول کشید. به خانه آقای خامنهای تلفن زدم که دیگر آقای صدوقی و آقای خامنهای برای صرف غذا منتظر من نباشند و شام را میل کنند. وقتی برگشتم دیدم این دو بزرگوار هنوز مشغول بحث هستند. من وارد که شدم، آقای صدوقی به من گفت: "ماشاءالله، ماشاءالله این آقای سیدعلی آقا خیلی مُشتشان پر است. " صبح روز بعد رفتیم چابهار برای زیارت آقای مکارم؛ در این فاصله، اسم آقای خامنهای از دهان آقای صدوقی نیفتاد؛ از بس مجذوب ایشان شده بود.
بعد از زیارت آقای مکارم، گفتم کنار دریا برویم تا مدتی استراحت کنیم. ایشان گفت من میخواهم برگردم پیش آقای خامنهای و بعد حدود دو ساعتی با هم بحث کردند. از لحاظ علمی آقای خامنهای، مورد تأیید صددرصد آقای صدوقی بود.
در زمان انقلاب، بین حزب جمهوری اسلامی و امام جمعه بندرعباس اختلافی در گرفت. آقای صدوقی به من گفتند تا درباره اختلاف آنها، گزارشی بیاورم. بعد از تهیه و دادن گزارش آن به آقای صدوقی، ایشان پرسیدند: کی به تهران میروی؟ گفتم فردا. ایشان پاکتی را به من دادند. پشت پاکت نوشته بود: "تقدیم به محضر مبارک آیتالله العظمی آقای خامنهای " پسر آقای صدوقی اعتراض کردند که آیا ایشان به مقام آیتاللهی رسیدهاند؟ آقای صدوقی از بالای عینک به پسرش نگاه کرد و گفت: "بله که آیتالله هستند. "(حجتالاسلام راشد یزدی)
*سید شهیدان اهل قلم، شهید سیدمرتضی آوینی مینویسد: بسیارند کسانی که میدانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان ثواب در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده، که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.
شهید آوینی بعد از رحلت امام خمینی، خطاب به حضرت آقا مینویسد: عزیز ما، ای وصی امام عشق، آنان که معنای ولایت را نمیدانند، در کار ما سخت درماندهاند. اما شما خوب میدانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست؟ خودتان خوب میدانید که چقدر شما را دوست میداریم و چقدر دلمان میخواست آن روز که به دیدار شما آمدیم، سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم. ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم. لبخند شما، شفقت شما را داشت و شب انزوای ما را شکست. سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان ـ عجلاللهتعالیفرجهالشریف.